زندگی یک خاتون

یادداشت های عمومی

عصبی عصبی عصبی

شنبه دهم آذر ۱۴۰۳، 20:35

اعصابم خورده. رسما امروز وارد PMS شدم. از همیشه عصبانی ترم :) یکی نوشته بود گاهی حس می کنم من بنده ی هورمون ها و بدنم هستم و هر کاری دلش بخواد می کنه! الان من همچین حسی دارم!!! حس می کنم دنیا به آخر رسیده و هیچ چیز دیگر هیچ فایده ای نداره. یعنی تهِ قعرِ ناامیدی!

با این اوصاف قراره این هفته به دوستِ تازه زایمان کرده هم سر بزنیم. امیدوارم حال و احوالمو عوض کنه و سوالات حول محور: چرا ازدواج نکردی؟ کی ازدواج می کنی؟ . نگرده! برای همین سوالا از جمع دوستام خیلی وقته فرار می کنم!!!

نزدیک امتحانات ترم کلاس خصوصی گرفتم و اوف بر من باد! چه مرگته خب دختر؟؟؟

احمق دوباره زنگ زده از مامان و بابا پول میخواد. دهنش مثل گاو بازه انگار نه انگار مرد یه خونه شده! خاک تو سرش کنن! بعد من تو خونه م نمی تونم به بابا بگم کفشم سوراخه!!! در حالی که خودش گفت برات می خرم ! خودم خریدم آخرم...گفتم اگه خیلی دوست داری پولشو بدی حقوق گرفتی بده. الان نده! بعد اون انقدر گیر می ده مامان بهش گفت همین طلای توی گوشمه! میخوای بدم فدای سرت!!!!!

چیه واقعا؟ من فقط از این حرفها خجالت می کشم؟ از اینکه به پدر و مادری که می دونم واقعا ندارن. بگم بده؟؟؟؟ این غیر طبیعیه یعنی!؟ عجب گیری کردیم!

میخوام خودمو بندازم دور. لعنت به PMS!

نویسنده: خاتون نظرات:

آمارگیر وبلاگ

© زندگی یک خاتون