زندگی یک خاتون

یادداشت های عمومی

خـ ـسـ ـتـ ـه

یکشنبه نهم مرداد ۱۴۰۱، 15:5

پسره استوری گذاشته بود: صبح وقتی هنوز کسی بیدار نشده بود برای خودم دمنوش درست کردم!
داشتم فکر میکردم یه روز کاری صبح خونه باشی و برای خودت دمنوش کنی چطور بوده؟
من از کارم راضی ام؟
یکی یه جایی نوشته بود رابطه ی من و کارم شده رابطه ی زن و شوهری که شوهره معتاده و دست بزن داره ولی خرج زنه رو میده و زنه هیچ درآمدی خودش نداره!!!! برای همین به زندگی باهاش ادامه میده! 
شوهره کارمه!
زنه منم! :|
دلم میخواد برای چند روزی هم که شده... همه چیز رور استپ بزنم!
چند روزه لبریز از انرژی منفی ام!
اون از دختری که توی اینستا سه چهار سال پیش فالوش داشتم. الان اتفاقی توی توییتر یه مطلب ازش دیدم شناختمش. بعد  فهمیدم طلاق گرفته! و مهاجرت کرده! یه ازدواج عاشقانه داشت و از خانواده ش هم طرد شده بود.
همیشه به یه بنده خدایی می گفتم تو شبیه اینی! دقیقا سرنوشت هاشون یکی شد!!! ! حالا امیدارم مراحلی که اون رفته برای این یکی قفل باشه!
بعد همینطوری اومدم توی توییتر دیدم یکی نوشته از خانواده ی 5 نفره مون فقط من موندم و یه سری متن دردناک دیگه در مورد خاطراتش.. اینکه تا لحظه ی آخر با آبجی بزرگه ش قهر بوده و الان اون مُرده!!! 
ازدواجم نکرده!
این همیشه ترس من بوده!
این که آخرین نفر از یه خانواده باشی... ازدواج هم نکرده باشی!!!!!!
گایز!
پر از انرژی منفی ام.. وقتی می فهمم آینده هم اونقدر ها زیبا نیست که خیال می کردم. همینه که هست...
دلم میخواد استپ بزنم.. یه لحظه صبر کن واقعا....
ولی نمیزنم.
خودم هم حتی نمیزنم
میرم خونه و سخت برنامه نویسی میکنم. سختــــــــــــــ!
در حالی که کمرم درد میگیره. چشمهام می سوزه. ول کن نیستم. فقط در صورتی ول میکنم که مغزم دیگه جواب نمیده و سرچ کردنم توی استک اور فلو برای ارورهای ساده بیشتر و بیشتر و بیشتر میشه! می فهمم خسته شدم!مغزم خسته شده! و دیگه نمی کشه! 
زندگی مو محکم گرفتم که از چارچوب های تعریف شده م بیرون نزنم!
چارچوب های تعریف شده م. خط قرمزهام. باید همه چیز تحت کنترل من باشه. من باید کنترلش کنم... هر چیزی که مربوط به من هست...
باید کنترل بشه...
خسته م از این نگه داشتن!


خاتون سمت موسیقی نرو
خاتون ادامه تحصیل بده و رهاش نکن
خاتون سرکار برو
خاتون پس انداز کن
خاتون هیچی برای خودت نخر
خاتون نترس
خاتون بخواب
خاتون مهربون باش
خاتون خوش اخلاق باش
خاتون داد نزن
خاتون به گذشته فکر نکن
خاتون گناه نکن!!
خاتون بخند
خاتون حرف بزن
خاتون ساکت شو!
خاتون گیر نده
خاتون بچه بازی درنیار
خاتون بزرگ شدی ها..بسه!
خاتون ...
خاتون برو
خاتون نرو
خاتون بیا
خاتون بمیر!

بسه دیگه! :( چقدر بزرگ شدن سخته.. چقدر آدم بزرگ بودن سخت و لعنتیه!

نویسنده: خاتون نظرات:

آمارگیر وبلاگ

© زندگی یک خاتون