زندگی یک خاتون

یادداشت های عمومی

در آهنی سبز

چهارشنبه ششم تیر ۱۴۰۳، 21:28

دستگیره ی در آهنی رو توی دستم نگه داشتم به همه ی این سه سال فکر کردم و همه ش از جلوی چشمم گذشت شاید همه چیز از روزی شروع شد که این در رو باز کردم! باز کردم و واردش شدم... انگار همه چیز از اینجا این نقطه سختتر عجیب تر غافلگیرانه تر شد... شاید خدا همه ی آدمایی که این در آهنی رو میگیرن و باز می کنن اینطور امتحان می کنه... ای خاتون چت شده بود آخه... بعضی درا نباید هیچ وقت باز میشدن... شاید آزمون هم یکی از اون درا بود که نباید هیچ وقت باز میشد!... کسی چه می دونه!

نویسنده: خاتون نظرات:

آمارگیر وبلاگ

© زندگی یک خاتون