زندگی یک خاتون

یادداشت های عمومی

فراموشی

پنجشنبه دوم شهریور ۱۴۰۲، 8:14

دیروز برای نماز ظهر آب رو باز کردم وضو بگیرم. یادم نمی اومد وضو چطور بود!!!!! خیلی کم خوابیده بودم چند روز... کلا ذهنم قاطی کرده بود! شاید باورتون نشه.. با صدای بلند گفتم وای یادم نمیاد (چون خیلی مضطربم کرد ) هر چی به ذهنم فشار آوردم صورت اول بود. دست بود. چند بار بود؟ چی بود... یادم نیومد.. تا وایستادم یه دختره دیگه وضو گرفت نگاه کردم یادم اومد.. یعنی فکر کن چقدر طول کشید! این طولانی ترین مدت زمان فراموشی من بود!

نویسنده: خاتون نظرات:

آمارگیر وبلاگ

© زندگی یک خاتون