زندگی یک خاتون

یادداشت های عمومی

شنبه دوم تیر ۱۴۰۳، 19:20

اتوبوسه نگه داشته بود نمی دونم چرا بیخودی زد روی ترمز. من که جلو کنار راننده وایستاده بودم تا کارت بزنم و برم. با ترمزش با شونه م به میله ی پشت سرش کوبیده شدم! اولش داغ بودم و گفتم اوکی اشکال نداره اما وقتی پیاده شدم از شدت درد فشارم افتاد و یخ کردم :) از اونجایی که مسخره تر از این حرفام. بیخیالی طی کردم! هنوز درد می کنه! و نمی تونم بهش دست بزنم بس که درد می کنه! نه کبود شده نه چیزی! ولی خیلی درد می کنه! چرا با این جزییات در مورد درد جسمی اینجا می نویسم؟ طوری که انگار دارم به یه دکتر میگم تا بگه چه کنم:) حاجی ما تنهاتر از این حرفاییم. اینجا نوشتن از این جزییات مسخره حس خوبی داره

نویسنده: خاتون نظرات:

آمارگیر وبلاگ

© زندگی یک خاتون