بیشتر ِ رفتار ِ من در زندگی نتیجه ی این جمله ست:" دلم نمیاد ناراحتش کنم.. "
گاهی انقدر زیاده روی میکنم که یادم میره خاتون! خاتونِ بیچاره هم برای خودش شخصیت ، علایق و اعتقاداتی داره . .
دو نفری که توی زندگی اصلا دلم نمیاد ناراحتشون کنم.. پدر و مادرم هستن. . .
و این چند روز
همه چیز..
دیدی؟
دیدی وقتی کسی یه حرفی میزنه تو یهو بغض میکنی.. چون اون خیلی چیزها رو نمیدونه!؟
نه که بگم توهین کنه قضاوت کنه یا هر چیزی نه!
ازت انتظاری داشته باشه که میدونی در آینده ممکنه دیگه نتونی این انتظارش رو برآورده کنی. . .
حال ِ دلم این روزها هیچ خوب نیست..
و سجده های نمازم پر از بغض ِ و یک دعا: خدایا نکنه دستمو رها کردی؟ منو لحظه ای به حال ِ خودم وامگذار.. . تنهام نذار. . کمکم کن..خواهش میکنم . . .
+کاش صدای توی مغزم خفه شه! هر بار که دلم بی دلیل میریزه.. هر بار بی دلیل دلشوره دارم میگه:" آروم باش.. نترس.. چیزی نیست. خاتون آروم.. آروم..." کاش یکی بهش حالی کنه که این حرفها بدجوری روی مخ هستند و کاش دست ِ خودم بود و با این جملات از شرشون خلاص میشدم
+امروز صبح موقع نماز بیدار شدنی. رفتم توی دیوار !!! اصلا ندیدم.. چشمهام بسته شد ، روبروم آینه ی دستشویی بود. چشمهامو که باز کردم. روبروم در ِ دستشویی بود!!! نفهمیدم چطور چرخیدم! چطور سرم گیج رفت اصلا چی شد توی یه لحظه!!؟
+حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد . . .