تا عادت کنم.. تاااا عادت کنم. انگار هر روز صبح به شکنجه گاه میام.. آخ تا عادت کنم!
یادداشت های عمومی
تا عادت کنم.. تاااا عادت کنم. انگار هر روز صبح به شکنجه گاه میام.. آخ تا عادت کنم!
یه وقتهایی عمیقا دلم می خواد به گذشته برگردم اونایی رو که قهوه ای نکردم!!! قهوه ای کنم و برگردم!!!!!!
صبح توی آسانسور گیر کردم. تا آسانسور بسته شد و دکمه رو زدم ،به جای اینکه به بالا بره درش باز شد ، به در نگاه کردم و دوباره دکمه ی طبقه رو زدم. نمیدونم صدا از کجاش بود ، جیغ کشید و نه بالا رفت و نه پایین و لجبازانه سرجاش وایستاد! انگار که داد بزنه نمیرممممممممم!
پسری که بیرون آسانسور بود یه چیزی گفت و داد زد ! به خاطر هندزفری نشنیدم!! گوشیمو از جیبم بیرون اوردم و صدا رو خفه کردم تا بفهمم چی میگه اگه راهنمایی ای داره بشنوم! در شیشه ای بود و دیدمش که یه چیزی گفت!!!اما باز تکرار نکرد :/
همینطوری که بی وقفه و با لبخند مضحکی به دکمه باز شدن در می کوبیدم! داشتم فکر می کردم چقدر از زمین فاصله دارم و سقوط چقدر درد داره. آیا با سر و صدای عجیب تری سقوط می کنه؟ که در باز شد.
بلند گفتم عجبااااا و از کنار پسر رد شدم اونم به خیال متخصصش شروع به ور رفتن با آسانسور کرد!
بعد از یک ماه مرتب ورزش کردن ، موقع خواب استخون پهلوم بدون وجود هیچ بالشت گوشتی ای به زمین برخورد می کنه و درد میگیره! و تو چه می دانی این درد چه حس خوبی داره
بلاخره بعد از حدود دو هفته و شاید یک ماه گوش دادن به رادیو انگلیسی! KNPR ، لااقل امروز موضوع برنامه رو فهمیدم :/ و بیشترشو خب!!! واقعا تنها راه تقویت لیسنینگِ
به شیرینیِ اولین دایرکتِ پیج کاری!
حدس میزدم خانوم لبخند و ماه تیسا برن! . . .
به هر حال تجربه ی 11 سال وبلاگ نویسی یه چیزهایی یادم داده!
بلاگرهایی که میرن... از نوشته هاشون.. طرز پست گذاشتن شون.. . همه چیز مشخصه! . . ..(نمیگم دیگه کدوم هاتون قراره بذارید و برید! اما میدونم! ... باز هم کسایی هستن که میرن و جز دوستان ِ وبلاگستانی ِ من هستن! )
مثل آدمهایی که توی واقعیت می رن.. می فهمی و متوجه میشی که این آدم.. نمی خواد توی زندگیت بمونه!
دقیقا همون حس!
کاملا واضح و مشخص!
به هر حال !
امیدوارم هر جا هستن شاد و سلامت باشن.
گلو دردم بدتر شده.. از دوستم که کرونا گرفته بود هر چی دمنوش بلد بود رو پرسیدم!با نگرانی ویس داد که اول بگو چی شده؟ برای کی میخوای؟؟؟ گفتم نه بابا! برای اطلاعات عمومی!!!!! اما می دونم که چیزی نیست..
این نتیجه ی اتفاق پنج شنبه ست و سه ساعت با یه مانتوی حریر.. خیابون ها رو زیر بارون و سرما بالا و پایین کردن!
صحبت کردن با گربه ی نارنجی ِپارک و بحث سر این که شیرکاکائو خیلی هم خوشمزه ست! اما اون نپذیرفت و بهش لب هم نزد!!!!
می دونستم اینطوری میشه چون حس کردم سرما توی جونم رفت!...
آدما اینطوری ان دیگه! می دونی؟
چیزهایی که دارن رو نمی بینن!
سعی می کنم هر روز نعمتهای خدا رو به خودم یادآوری کنم!!!
اما باز چیزی که نیست رو می بینم!
مثلا خواستگاری ِ منحل شده ی اوی نازنین رو می بینم!
مثلا می بینم چادری که روی سرم هست رو گاهی نمی خوام...
مثلا می بینم که دلم می خواست آواز بخونم.. برقصم... و همه ببینن!!!!
گاهی وسط ِ پیاده رو چشمهامو می بندم و تصور می کنم که دارم می رقصم...
مثلا می بینم که عدد حقوقمو اصلا توی اس ام اس های گوشیمم ندیدم و رفت...
مثلا خودخواهی ِ اطرافیانمو می بینم...
مثلا آدمهایی که ترکم کردن و ترکشون کردن رو... می بینم و هی مرور می کنم!!!!!!
آدما اینطوری ان دیگه....
متاسفانه!
ساعت 11 و 25 دقیقه ست و من چایی ِ سوم رو توی لیوان ریختم و منتظرم سرد بشه!!!
هیچ وقت این ساعت چایی نمی خورم!
برای اینکه یک ساعت ِ دیگه باید برم دستشویی و قطعا خوابم و صبح دل درد میگیرم!
...
کاش کرونا تموم بشه ... چقدر کار به دلم بدهکارم... .
هر چند حس میکنم تموم هم بشه.. چیزی عوض نمیشه تنها برنامه ی پنج شنبه هام برمیگرده...
و صحبت کردن با یکی از بهترین آدمهایی که روی زمین نیست!
نباید بذارم فردا اینطوری بگذره...
چقدر بی حس و حالم! هر چند این خاتون ِ بی حس و حال همین دو ساعت پیش!! یک ساعت با هندزفری توی اتاق در حال قر دادن بود!اما حس ِ خوب ِ موقتی داشت :/
خوشحالم که تعطیل نیستم و سرکار میرم چون بحث سر حقوق نخواهم داشت و از طرفی هم ناراحتم.. می تونستم بیشتر به بطالت بگذرونم و فقط فکر کنم!!!! و شاید خودمو پیدا کردم!
یه نفر طبق ِ معمول ِ توییتر نوشته بود: دوست پسر میخوام!!
لایک نکرده وارد کامنت ها شدم دیدم یه دختر ِ دیگه نوشته: دوست پسر داشتن فقط وقت تلف کردنه! تو رو از زندگی میندازه!
کامنتش رو لایک کردم و گوشی رو قفل کردم و دیدم راست میگه ها!!واقعا همینطوره
زنگ بزن.. خبر بگیر.. نگران یه نفر میشی همش! چت کن... اطلاع بده!
یا من آدمهای ناجور گیرم افتاده که اینطوری بودن :/
که نصف ِ روزم به این چیزا می گذشت..
اون قسمت ِ قهر و آشتی که نگم برات اصلا :/// دیگه خورنده ی انرژی ِ آدم بود :/ گریه و اشک و زاری و .. اعصاب خوردی...
واقعا حوصله شو ندارم. دیگه ندارم!!!
چقدر خوب که جنس ِ دوستی ِ من و اوی نازنین.. اینطوری نیست و متفاوته!
تمام دیروز رو توی آشپزخونه گذروندم!
اولش صبحانه نخورده! کیک درست کردم!!!
بعدش سیب زمینی سوخاری!! :/
بعدشم یه سالاد ِ رژیمی ِ بی نهایت خوشمزه!! :/
بعدشم نشستم گندکاریهامو جمع کردم که خونه رو به چُخ داده بودم!
و این چنین شد که ساعت شد 6!!!!
شایدم هفت بود!
توی اتاق دراز کشیدم و توی فیلیمو رفتم و زیر سقف دودی رو نگاه کردم!
نتیجه ش شد یه عالمه گریه! !!!!که اصلا ربطی به فیلم نداشت!یهو گریه و سر درد ِ دلمان با دیوار باز شد!!!!
بعدش صورتمو شستم!
نشستم به گیتار زدن! ساعت هشت شب! شایدم هشت و نیم!
بعد از انجام دادن تمریناتم. ترانه ای که اوی نازنین گفته بود رو سعی کردم ملودی براش بسازم و بی فایده بود!
کلافه گیتار رو روی زمین انداختم و بلند گفتم: اون هم دلش خوشه ها! همش یه انتظاراتی از من داره که! آخه مگه من آهنگسازم؟ اصلا من هنوز نمی تونم یه آکورد جی و اف رو عین ِ آدم بگیرم! چه انتظاری داری آخه تو از من !!!
بعدم گیتار رو به همون صورت رها نموده و رفتم دستشویی.. وختی برگشتم مامان داشت نماز می خوند و نمیشد بالا سرش گیتار زد. اومدم توی هال و با شارژر ِ باتری که خراب شده بود ور رفتم :/ عین این پیرمرد های بازنشسته!!! پیچ گوشتی بیارو .. .
هر کاری کردم باز نمیشد. یهو انداختمش زمین و به رو داداشم گفتم: اه بیا اینو درست کن!
اومد گف چش شده؟
گفتم هیچی اول اینکه باز نمیشه بعد هم قطع و وصلی داره!
در کمال ِ تعجب ِ بنده! یه برچسب رو درآورد و زیرش یه پیچ بود :)))))) منم با دهان ِ باز نگاش می کردم و گفتم عهههه! همه از نگاه ِ من خنده شون گرف :)))
گف اینطوریه! کار ِ هرکسی نیست که!
یادم افتاد توی باز کردن ِ لپ تاپم هم به همین مشکل خوردم خیال کردم زیر برچسب ها پیچ نیست!!! هر کاری می کردم باز نمیشد آخر با لمس ِ برچسب فهمیدم زیرش پیچ داره!! فکر نمی کردم در مورد ِ همه ی وسایل ِ برقی صدق کنه!!!
بعد هم یه کم با ماما اینا نشستم به سریال نگا کردن! :/ چقدم مسخره!
بعدم لالا کردم!
الانم یه گلو درد ِ وحشتناکی دچارم..
قبلش هم چند روز پشت ِ سر ِ هم سردرد داشتم!!!
فکر نکنم نشانه های خوبی باشه خخخ البته سردرد و گلودرد و اینها جز روزمره های زندگیمه :)